طومار شیخ شرزین
نویسنده:
بهرام بیضایی
امتیاز دهید
طومار شیخ شرزین فیلمنامهای فیلم نشده از بهرام بیضایی است از سال ۱۳۶۵. کتاب طومار شیخ شرزین در انتشارات روشنگران بارها چاپ شده است. جلد نسخه چاپی این فیلمنامه را در چاپ نخستِ روشنگران (زمستان ۱۳۶۸) یلدا کامرانی طرّاحی کرد. نقّاشی روی جلد چاپهای بعدی را آیدین آغداشلو کشیده است. نخستین چاپِ این کتاب در انتشارات رامین در استکهلم به سال ۱۹۸۹ بوده است. این فیلمنامه را محمد تونجی با نام «صحیفة الشیخ شرزین» به عربی درآورده است که سال ۱۹۹۴ در کویت در کتابی به نام فی سبیل الحریة لجوهر مراد و صحیفة الشیخ شرزین لبهرام بیضائی: خمس مسرحیات من زمان الثوره النیابیه همراه کارهایی از غلامحسین ساعدی (جوهر مراد) و دیگران چاپ شده.
داستان فیلمنامه سرگذشت دبیری است شرزیننام از کتابخانهٔ سلطانی. داستان در زمان فرمانروایی مغولان یا تاتارها بر ایران میگذرد. یکی از دبیران کتابخانه (عیدی) هنگام سوزاندن برخی از طومارهای کتابخانه، تصادفاً طوماری از استادش شیخ شرزین مییابد که جهت دادخواهی از صاحبدیوان نوشته بوده. متن طومار بخشی از سرگذشت شرزین پسر روزبهان، دبیر دارالکتّاب سلطانی است که از پسِ نوشتنِ طوماری به نام دارنامه شیوخ دیگر به او کفر و ارتداد میبندند.
شرزین، چهره اصلی این نمایش که عمیقاً باور به خردورزی دارد، در دارنامه به ستایش خرد پرداخته، یا به گفته خودش: «خرد را به درختی مانند کردم که اگر بپروریش ببالد ورنه بیخ آن خشک شود.» شیوخ حسود که معتقد به تابعیت محض از نوشتههای پیشینیانند، از نوشتههای شرزین که حرف نو گفته خشمگین شده او را مورد بازجویی قرار میدهند. شرزین برای جان به در بردن کارِ خود را به ابن سینا نسبت میدهد. ولی سپستر که دارنامه همچون کتاب تازهیابِ ابن سینا مورد استقبال شیوخ و سلطان وقت قرار میگیرد، شرزین در حضور سلطان خستو میشود که دارنامه را خودش نوشته است و ... .
صاحبدیوان و عیدی که طومار شیخ شرزین را یافته بودند، علاقمند میشوند که از سرنوشت او آگاه شوند و به همین سبب سراغ هر کس که خبری از وی دارد میروند و بخشی از زندگی شرزین را از هر یک از ایشان میشنوند.
برگرفته از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
۹۲ صفحه اسکن شده
بیشتر
داستان فیلمنامه سرگذشت دبیری است شرزیننام از کتابخانهٔ سلطانی. داستان در زمان فرمانروایی مغولان یا تاتارها بر ایران میگذرد. یکی از دبیران کتابخانه (عیدی) هنگام سوزاندن برخی از طومارهای کتابخانه، تصادفاً طوماری از استادش شیخ شرزین مییابد که جهت دادخواهی از صاحبدیوان نوشته بوده. متن طومار بخشی از سرگذشت شرزین پسر روزبهان، دبیر دارالکتّاب سلطانی است که از پسِ نوشتنِ طوماری به نام دارنامه شیوخ دیگر به او کفر و ارتداد میبندند.
شرزین، چهره اصلی این نمایش که عمیقاً باور به خردورزی دارد، در دارنامه به ستایش خرد پرداخته، یا به گفته خودش: «خرد را به درختی مانند کردم که اگر بپروریش ببالد ورنه بیخ آن خشک شود.» شیوخ حسود که معتقد به تابعیت محض از نوشتههای پیشینیانند، از نوشتههای شرزین که حرف نو گفته خشمگین شده او را مورد بازجویی قرار میدهند. شرزین برای جان به در بردن کارِ خود را به ابن سینا نسبت میدهد. ولی سپستر که دارنامه همچون کتاب تازهیابِ ابن سینا مورد استقبال شیوخ و سلطان وقت قرار میگیرد، شرزین در حضور سلطان خستو میشود که دارنامه را خودش نوشته است و ... .
صاحبدیوان و عیدی که طومار شیخ شرزین را یافته بودند، علاقمند میشوند که از سرنوشت او آگاه شوند و به همین سبب سراغ هر کس که خبری از وی دارد میروند و بخشی از زندگی شرزین را از هر یک از ایشان میشنوند.
برگرفته از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
۹۲ صفحه اسکن شده
آپلود شده توسط:
کوهالن
1389/01/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی طومار شیخ شرزین
قطعه هایی از اثر :
*
بدانند که همه یکسان اند، و از تقلب روزگار است که برخی صدر می نشینند و برخی ذیل. وبدان که دنیا به دست اوباش است و نیکان به گناه لیاقت میمیرند.(صفحه ی شانزده) در کتاب ظاهر بنگرید؛ ظاهر مردمان چون کلام است و باطن معنی : و بدان که مقصود از کلمه معنی است. آدمیان هر یک کتابی اند ناخوانده *
*
بزرگان همه عددند، و سلطان و سالاران برتر شماره اند. سلطان نُه است و وزیران و چاکران و سالاران و دیوانیان، هشت و هفت و شش و پنج و چهار و سه و دو و یک اند و رعیت صفر است. با این همه، بهای هر سلطان به رعیت است، و هیچ عدد بی صفر بزرگ نشود، چنان که هزار بی صفرهاش بیش از یک نیست. بدان که رعیت هیچ می نماید و بیش از همه است*
*
با شما از زخمی سخن میگوییم برآمده از نیزههای نادانی و ما همه قربانی آنیم. کسی دوستدار حقیقت نیست و همه دوستدار مصلحتاند.*
*آری، آدمیان به آینهها شبیهاند. آینهٔ زنگاربسته تو را کدر نشان میدهد و آینهٔ ترکخورده تو را شکسته، و آینهٔ صیقلین یا مواج تو را صاف یا معوج؛ و این جز آن است که تو صاف باشی یا شکسته یا کدر یا زنگاربسته.
من گاهی آینهٔ دق بودهام و گاهی به تلنگری ترک برداشتهام. من گاهی بهکلی خرد شدهام و در هزار تکهٔ من هزار تصویر خُرد شما پیدا بود.*
وقتی این کتاب رامیخواندم ناخوداگاه درچشمانم اشک جم میشد.بسیارعالی بود
واقعا با این واترمارک
احتمالا میخواستن مطمئن بشن کسی نمیتونه این کتابو بخونه
سلام:
به طور حتم برای پیشرفت در هر کاری باید به بزرگان آن کار و پیشه توجه کرد آثار بیضایی نه تنها قابل خواندن بلکه خود کلاسی درس برای یادگیری هست.